کشف کردن ریشهی اولین ایموتیکانها (شکلکها) دشوار است. عدهای معتقد هستند که نمونههای این شیوهی انتقال حالت در سال 1862 در متن یکی از سخنرانیهای آبراهام لینکلن مورد استفاده قرار گرفته اما تولد دوبارهی آن در عصر دیجیتال به 19 سپتامبر 1982 باز میگردد. با ما در این مقاله همراه باشید تا به مبحث روانشناسی این شکلکهای دوست داشتنی بپردازیم.
اگر به تصویر زیر با دقت نگاه کنید شکلک خندان و چشمکزن استفاده شده در متن سخنرانی آبراهام لینکلن که در روزنامهی تایمز به تاریخ سال 1862 چاپ شده به خوبی قابل تشخیص است. حال اینکه شکلک مذکور به واقع با همین قصد و نیت گذاشته شده یا تنها یک خطای تایپی و چاپی بوده برای ما قابل تشخیص نیست. حتی گفتههایی نیز در خصوص استفاده از ایموتیکان در سال 1649 در یکی از اشعار رابرت هریک وجود دارد. عدهای به اشتباه نام کلی این شکلکها را اسمایلی (به معنای خندانک) ذکر میکنند در حالی که این اسم تنها در خصوص همین یک علامت صدق کرده و به سایر حالات تعمیم داده نمیشود.
اما ظهور دیجیتالی این شیوهی انتقال احساس و حالت، به زمانی باز میگردد که اسکات فالمن، دانشمند علوم رایانه در سال 1982 بصورت غیر رسمی پیشنهاد داد که از طرح کارکتری « :-) » برای انتقال مفهوم شوخی کردن در پیغامهای اینترنتی ارسال شده استفاده شود. در هر حال تاریخ اختراع ایموتیکانها به هر تاریخی که مربوط باشد، امروزه درست به اندازهی قواعد نگارشی و نقطه و کاما گذاریها در ارتباطات متنی مدرن ما جا افتاده است.
ایموتیکانها امروزه چنان فراگیر و گسترده شدهاند که دانش علوم رفتاری علاقهی خاصی به شیوهی استفاده از آنها توسط افراد پیدا کرده است. در میان اسناد و مدارکی که اخیرا از طریق همهپرسی بدست آمده و توسط رونی جیکوبسون در وبلاگ Science of Us منتشر شده، اکنون به این یافته دست پیدا کردهایم که زنان بیش از مردان به استفاده از ایموتیکانها رغبت نشان میدهند. همچنین متوجه شدهایم که استفادهی زود هنگام از ایموتیکانها میتواند موجب نگرانی و ترس در ارتباطات تازه شکل گرفته شود و استفادهی زیاد از :-( میتواند از محبوبیت ما به شکل چشمگیری بکاهد. و در نهایت اینکه پیکربندی و طرح ایموتیکانها در فرهنگهای مختلف متفاوت بوده و برای مثال حالت لبخند در غرب و برخی دیگر نقاط دنیا به شکل :-) بوده اما ژاپنیها از نماد ^_^ برای این منظور بهره میبرند.
علوم اعصاب نیز اخیرا توجه ویژهای به ایموتیکانها معطوف نموده است. اوون چرچس روانشناس دانشگاه فلیندرز استرالیا در مصاحبهای میگوید: "ایموتیکانها بخشی از برقراری ارتباط برای دستهی بسیار بزرگی از افراد است. دانشمندان علوم اعصاب که بر رفتارهای اجتماعی تمرکز دارند لازم است شیوهی برقراری ارتباطات اجتماعی ما در دنیای امروز را با در نظر گرفتن این فاکتور مورد مطالعه قرار دهند". البته نتایج مطالعات قبلی که البته چندان جدی دنبال نمیشدند بینش جالبی را در خصوص این ابزارها در اختیار ما قرار میدهد: مغز ما ممکن است در حال حاصل کردن سازگاری با دنیایی سرشار از ایموتیکانها از طریق پردازش متفاوت آنها باشد.
اجازه دهید به یکی دیگر از مطالعات انجام شده در این خصوص بپردازیم که توسط محققان دانشگاه توکیو دنکی ژاپن صورت پذیرفته است. در این مطالعه، شرکتکنندگان در یک دستگاه تصویربرداری از مغز قرار داده شدند که در آن تصاویری از چهرههای شاد و غمگین و نیز ایموتیکانهای ژاپنی شامل (^_^) برای شادی و (T_T) برای ناراحتی (Tها اشک هستند) به آنها نشان داده شد. در هر دو حالت، فعالیتهای بخش راست و پایین چین سینوسی مغز در قسمت جلو که مسئولیت پردازش احساسات را بر عهده دارد با افزایش مواجه بود. اما این در حالی است که قسمت چین سینوسی دوکی شکل مغز که مسئولیت پردازش چهرهها را بر عهده دارد تنها با دیدن تصاویر مربوط به چهره با افزایش فعالیت روبرو بود؛ نه زمانی که ایموتیکانها نمایش داده میشد. محققان دست اندرکار این آزمایش در ژورنال سال 2006 چنین نوشتند که "ایموتیکانها احساسات را بدون ادراک چهرهها منتقل میکنند".
محققان در مطالعهای که در ادامهی مطالعهی قبلی صورت گرفت، به شرکتکنندگان به جای تصاویر جملههایی ارائه شد که در انتهای آنها ایموتیکان قرار گرفته بود. در همین حال از واکنش های مغز این افراد تصویربرداری میشد؛ نتیجه بار دیگر فعالیت شدید در بخش پردازش احساسات و عدم افزایش فعالیت در قسمت شناخت حالات چهره بود. این بار محققان متوجه افزایش سطح فعالیت در ناحیهی بروکای مغز نیز شدند که مسئولیت درک مفاهیم متنی را بر عهده دارد. به بیان دیگر، تا زمانی که سخن از مغز در میان باشد، ایموتیکانها جایگاهی میان ارتباطات کلامی و غیر کلامی به خود اختصاص داده و خصوصیات مخصوص به خود را بروز میدهند که آنها را به شیوهای جدید برای برقراری ارتباط بدل میکند.
جدیدیترین تحقیقات ارائه شده در این خصوص که توسط چرچس هدایت شده، آزمایش مشابهی را این بار با رویکرد علمی متفاوتی به مرحلهی اجرا گذاشت. در این آزمایش الکترودهایی بر روی سر مشارکتکنندگان قرار گرفت و طی آن ۲۰ شرکتکننده به تصاویری از چهرهها و ایموتیکانهای غربی شامل :-) برای خوشحالی و :-( برای اخم و ناراحتی نگاه کردند. همچنین به آنها همین آیتمها در حالت برعکس نیز نشان داده شد که در آن چهرهها سر و ته قرار گرفته بود و از علامت وارونهی (-: نیز استفاده شده بود.
دلیل انجام چنین عملی به مقداری توضیح فنی نیاز دارد. در این مطالعه به جای تصویربرداری از مغز و سنجش آن، چرچس و همکارانش به اندازه گیری پاسخهای الکتریکی مغز پرداختند که بعنوان پتانسیلهای مرتبط با رخداد یا ERP شناخته میشوند. مغز آدمی برای پاسخ به رخدادهای مختلف، ERPهای متمایزی ایجاد میکند. زمانی که برای نمونه چهرهی افراد مورد مشاهده قرار میگیرد یک ERP منفی پایدار در مدت زمان 170 میلی ثانیه پس از مشاهده ساطع میشود که با نام N170 آن را میشناسند. زمانی که چهرهی مذکور به صورت سر و ته نشان داده شود، دامنهی N170 گستردهتر و بزرگتر میشود. خطوط نقطه چین در تصویر زیر به نمایش چهرهی برعکس ارتباط دارد و خطوط ممتد مربوط به نمایش عادی چهره است. همانگونه که میبینید در حالت برعکس، دامنهی نوسان موج N170 در هر دو نیمکرهی چپ و راست مغز با افزایش روبرو است.
به بیان ساده، محققان در صدد یافتن این مساله بودند که آیا ایموتیکانها در هر دو حالت عادی و برعکس اثر موجی N170 مشابهی ایجاد میکنند یا خیر. به نظر میرسد که به هیچ وجه چنین نیست. در حالی که ایموتیکانهای طبیعی سیگنال N170 بلندی ایجاد میکنند، ایموتیکانهای برعکس نمونهی کوتاهتری را باعث خواهند شد. تصور میکنم فکرش را هم نمیکردید که چپ و راست گذاشتن این پرانتزهای ساده میتواند واکنشهای متفاوتی در مغز مخاطب شما ایجاد کند. این محققان حدس زدند که ایموتیکانهایی که به حالت برعکس نوشته میشوند معنای سمبولیک منسجم خود را از دست داده و تنها به مجموعهای خنثی از علامتگذاریها بدل میشوند. همانگونه که در تصویر زیر شاهد هستیم، دامنهی موج N170 در حالت برعکس بودن ایموتیکانها در مقایسه با حالت طبیعی با کاهش روبرو بوده است.
با در نظر گرفتن متغیرهای بسیار زیاد موجود از نوع ایموتیکانها گرفته تا شیوهی علمی مورد استفاده برای اجرای مطالعه، توضیح این مساله که چرا در تحقیقات اولیه هیچ نشانی از افزایش فعالیت بخش ادراک چهرهی مغز مشاهده نشده بسیار دشوار خواهد بود. همانگونه که دیدیم مغز افراد این ایموتیکانها را به حالتی از چهره تعمیم داده و شیوهی قرارگیری آنها را مورد تحلیل قرار میدهد که بطور مشخص یک فعالیت ادراک چهره محسوب میشود. پاسخ میتواند بسیار ساده باشد: طی همین چند سالی که میان دو تحقیق فاصله بوده، ایموتیکانها چنان در ارتباطات و جوامع ما گسترش یافتهاند که مغز ما اکنون بیشتر از قبل به آنها را بعنوان حالتهایی از چهره مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد. آنگونه که چرچس یادآور میشود، مغز ما در پاسخ به شرایط محیطی به شکل خارقالعادهای پویا است. او میگوید:
سی سال پیش، این شکل از فعالیت بخشهای ادراک چهره در مغز ما هنگام مشاهدهی :-) قابل شناسایی نبود؛ اما به نظر میرسد دنیا تغییر کرده و ما نیز به تبع آن تغییر کردهایم.
ایموتیکانها یا شکلکها نقش بسیار مهمی در ارتباطات امروزهی ما ایفا میکنند. برخی ابزارهای پیغام رسان حتی تلاش کردهاند مزیت رقابتی خود را بر ارائهی ایموتیکانهای گرافیکی زیبا و قابل فهم برای انتقال صحیح مفاهیم متمرکز نمایند. همانطور که پیشتر نیز در مقالهای با عنوان «تحلیلی بر فعالیتهای ذهنی و احساسی انسان هنگام تعامل در شبکههای اجتماعی» در خصوص تفاوتهای برقراری ارتباطات آنلاین و رو در رو گفته بودیم، این ارتباطات در انتقال بسیاری مفاهیم ناقص هستند؛ اما بهره بردن از ایموتیکانها تا حدود زیادی به حل این مساله کمک کرده است.
ذکر این مساله نیز ضروری به نظر میرسد که شیوه ی قرارگیری صحیح علامتهای ایموتیکان، بطور مستقیم به راست به چپ یا چپ به راست بودن زبان نوشتاری وابسته است. بنابراین ما در این مقاله، شیوهی صحیح برای نگارش در متون فارسی را به نمایش گذاشتیم که چشمها در سمت راست قرار خواهند گرفت. نظر شما در خصوص این مطالعات و یافتههای جالب توجه آنها چیست؟