تحلیلی بر فعالیتهای ذهنی و احساسی انسان هنگام تعامل در شبکههای اجتماعی
در حقیقت زمانی که پشت کامپیوتر نشسته یا لپتاپ را روی پاهای خود قرار داده و به گپ و گفت با دوستان میپردازیم، احساس آرامش کرده و حس میکنیم که از سختیهای زندگی روزمره و کار دشوار به دنیای دیجیتال پناه آوردهایم. تا به حال فکر کردهاید که چرا چنین حالتی رخ میدهد؟ چرا ایجاد ارتباط و تعامل از طریق کامپیوتر تا این میزان آسانتر از صحبت رو در رو به نظر میرسد؟
بسیاری از ما پس از یک روز طولانی و خسته کننده که تقریبا تمام آن را پشت کامپیوتر گذراندهایم از اداره به خانه باز میگردیم. کفشهای خود را درآورده و یک نوشیدنی برای خود دست و پا میکنیم؛ در نهایت نیز به شکل طنز آمیزی دوباره مقابل کامپیوتر خانه مینشینیم. بسیار جالب است که چگونه بسیاری از ما ترجیح میدهیم به جای ایجاد تعامل واقعی و مستقیم با نزدیکان خود، به تعامل با افراد از کانال شبکههای اجتماعی نظیر فیسبوک و توییتر بپردازیم.
در حقیقت زمانی که پشت کامپیوتر نشسته یا لپتاپ را روی پاهای خود قرار داده و به گپ و گفت با دوستان میپردازیم احساس آرامش کرده و حس میکنیم که از سختیهای زندگی روزمره و کار دشوار به دنیای دیجیتال پناه آوردهایم. تا به حال فکر کردهاید که چرا چنین حالتی رخ میدهد؟ چرا ایجاد ارتباط و تعامل از طریق کامپیوتر تا این میزان آسانتر از صحبت رو در رو به نظر میرسد؟
تعامل اجتماعی، تئوری ذهن و درگیری احساسی
یکی از پلتفرمهای محبوب مطالعه بر روی مفاهیم روانی تعاملات اجتماعی، بازی Ultimatum است. در یک بازی سادهی Ultimatum، یکی از اشخاص (تقسیمکننده) وظیفهی تقسیم نمودن چیز بخصوصی را بین خود و شخص دیگر (دریافت کننده) بر عهده دارد. معمولا این چیز مشخص، مقداری پول در نظر گرفته میشود و شخص تقسیمکننده آزادی عمل دارد تا هر نسبت سهمی که دوست داشته باشد را انتخاب نماید. در این هنگام شخص دریافتکننده میتواند پیشنهاد درصد سهم را بپذیرد تا بر اساس آن، مبلغ پول تقسیم گردد؛ یا پیشنهاد ارائه شده را رد کند. در این حالت اگر پیشنهاد منطقی نبوده و از سوی دریافتکننده مردود شود، هیچیک از بازیکنها پولی دریافت نخواهند کرد.
در یکی از پر بحثبرانگیزترین مقالات اقتصاد رفتاری، به تحلیل و آنالیز پردازشهای ذهنی که پشت رد شدن یک پیشنهاد غیرمنصفانه از سوی دریافت کننده وجود دارد پرداخته شده است که در آن، تقسیم کننده سهم ۳۰ درصد یا کمتر از آن را پیشنهاد میکرده است. یکی از یافتههای جالب توجه این تحلیل، این بود که پیشنهادات غیرمنصفانهای که توسط یک انسان دیگر ارائه شده بود با نرخ بسیار بالاتری نسبت به زمانی که تقسیمکننده یک کامپیوتر باشد از سوی دریافت کننده رد میشدند. نتیجه آنکه، مشارکتکنندگان واکنش احساسی قویتری به پیشنهادات غیرمنصفانهای که توسط یک انسان ارائه شده بود در مقایسه با همان پیشنهادات از طرف کامپیوتر از خود نشان میداند.
این یافتهها، پس از آن توسط تصویربرداریهای عصبی و مغزی نیز مورد تایید قرار گرفت. میزان فعالیت در قسمتهایی از مغز که در حالتهای احساسی منفی نظیر درد و پریشانی دخیل هستند در قبال پیشنهادات غیرمنصفانه از سوی یک انسان دیگر واکنش بسیار شدیدتری داشته و سطح واکنش در قبال همان پیشنهاد از سوی کامپیوتر در سطح به مراتب پایینتری قرار میگیرد.
در قیاس تعامل با یک کامپیوتر و تعاملات اجتماعی انسانی، کنش و واکنش با یک انسان دیگر بخشهای قابل توجهی از مغز را به فعالیت وا میدارد که در اصل مسئول ایجاد استدلال و فرض در خصوص ذهنیت انسانهای دیگر است. یکی از صفات منحصر بفرد ادراک اجتماعی بشر، به گرایش ما برای ساختن مدلی از ذهن دیگران مربوط میشود. چنین خصوصیتی موجب میشود انسان قادر باشد تصوری از وضعیت ذهنی شخص مقابل ایجاد نموده و بر مبنای آن به استدلال بپردازد.
هنگامی که به تعامل با دیگر افراد میپردازید، ذهن شما بطور مداوم در حال استدلال و قضاوت در خصوص آن شخص و حالات ذهنی اوست، حال آنکه در اغلب اوقات حتی بصورت خودآگاه متوجه این فرآیند نخواهید بود و شاید گاهی تلاش میکنید هیچ قضاوتی در خصوص افراد نداشته باشید؛ اما ذهن برای ایجاد یک تعامل مطلوب بصورت پایدار نیاز به بازخورد داشته و تلاش میکند بازخورد مورد نیاز خود برای ارائهی کنشهای بعدی را از مدلسازی و استدلال حالات ذهنی شخص مقابل بدست آورد. ذهن دائما اندیشه میکند که طرف مقابل چه تفکری در ذهن دارد، حالات تن صدای او نمایانگر چیست، قصد و منظور وی چیست و...
این خصوصیت همان چیزی است که ارتباطات اجتماعی را نیازمند صرف انرژی و فعالیتهای ذهنی سنگین میکند. بر همین اساس، تعامل با سایر انسانها به درگیری احساسی بیشتری نیاز خواهد داشت که تلاشهای ادراکی و شناختی بیشتری را نیز وارد جریان خواهد کرد. حال آنکه تعامل با کامپیوتر آدمی را از بار این درگیری ذهنی تا حدود زیادی رها ساخته و اسباب راحتی بیشتر را فراهم میکند.
این مطالعات همچنین به خوبی نمایانگر تفاوت شدت فعالیت، در حالت تعامل با یک انسان دیگر و تعامل با یک کامپیوتر است. هنگامی که ما به تعامل با یک انسان دیگر میپردازیم، قادر به کنترل سطح درگیری احساسی صرف شده طی فرآیند تعامل نخواهیم بود. فعال شدن نواحی مشخص مغز حالت خودکار داشته و بدون دخالت ارادی ما، به هنگام یافتن یک انسان دیگر در رادار به انجام وظیفه خواهد پرداخت.
در تصویر فوق، نواحی رنگی قسمتهایی هستند که هنگام مشاهدهی چهرهی یک انسان دیگر، توسط شخص، فعالیت بیشتری در مقایسه با شرایط کنترل از خود بروز میدادند. این قسمتها تلاش دارند مرتبا بازخوردهای مورد نیاز مغز را از تعامل با شخص مقابل بدست آورند.
بنابراین اگرچه ما در اغلب اوقات نمیتوانیم احساس راحتی بیشتر خود برای انجام تعاملات از طریق کامپیوتر را توجیه کنیم (خصوصا در مواقعی که احساس خستگی داشته باشیم) اما نتیجهی علمی به وضوح رفتار ما را توجیه میکند: ارتباط با یک کامپیوتر نیازی به تلاشهای شناختی و احساسی از سوی ذهن نداشته که تعامل ما با آن را ساده میکند.
چرا برقراری ارتباط از طریق وبسایتهای اجتماعی از تعامل رو در رو سادهتر است؟
مطالعات نشان دادهاند که تعاملات روزمرهی ما، اغلب به کلی بر مبنای ارتباطات غیرشفاهی صورت میپذیرد. هنگامی که به تعامل با دیگران میپردازیم، ذهن ما بطور دائم در حال پردازش سیگنالهای مستقل از کلمات نظیر حالتهای چهره، تن صدا، اشارات، زبان بدن، ارتباط چشمی و حتی فاصلهی فیزیکی میان افراد است.
این سیگنالهای غیرکلامی قلب و روح تعامل را تشکیل میدهند. ما هیچگاه قادر به درک معنی صحیح تعامل نخواهیم بود مگر آنکه توانایی ترجمه و تفسیر سیگنالهای غیرکلامی را داشته باشیم. چنین نقصی همان چیزی است که بیماران مبتلا به اوتیسم از آن رنج میبرند.
این سیگنالها، به ما در ایجاد استدلال از اهداف و مقاصد افراد یاری رسانده و به ما میفهمانند که طرف مقابل تا چه میزان خود را بر روی بحث متمرکز کرده است. از طریق سیگنالهای غیرکلامی میتوان به آرامش، یا پریشانی، جذب شدنی یا زدگی نسبت به خود و هرآنچه که پایههای تعامل را شکل میدهند پی برد. سیگنالهای غیرکلامی، حدودی از عمق را به تعاملات میافزاید اما تا حد زیادی نیز نیازمند تلاشهای شناختی و احساسی از سوی ذهن است.
از سوی دیگر، برقراری تعامل بصورت آنلاین، نیازی به این سطح از تلاش اضافی نخواهد داشت چراکه این ارتباطها اغلب در چارچوبی ساده و مینیمال یا محصور شدهای از علائم اجتماعی پیادهسازی شده و پردازشهای ذهنی مورد نیاز برای تعامل را می توان در شکلکها و نقطه گذاریها خلاصه کرد.
تعامل چهره به چهره بعنوان مدلی "موازی" از برقراری ارتباط در نظر گرفته میشود. در چنین حالتی، به هنگام صحبت کردن یکی از طرفین، دیگری سکوت میکند، یکی با تکان دادن سر به تایید میپردازد در حالی که دیگری در حال توضیح دادن است و در نهایت شخص حتی اگر طرف مقابل سکوت کرده باشد با استفاده از استدلال ذهنی متوجه میشود که این سکوت الزاما به معنای ادامه نداشتن صحبتهای شخص و پایان یافتن آن نیست. در این حالت ما میتوانیم تشخیص دهیم که طرف مقابل در حال پردازش اطلاعات است.
رفتار موازی بصورت آنلاین امری غیرممکن است؛ چراکه امکان دیدن شخص مقابل برای ما فراهم نیست. در صورتی که شخصی برای مثال بپرسد "هنوز آنجا هستی؟" و بلافاصله پاسخی دریافت نکند هیچ راهی برای فهمیدن این مساله وجود ندارد که آیا شخص مقابل واقعا حضور ندارد، یا در این لحظه علاقهای به صحبت کردن نداشته و یا شاید حتی از صحبتهای شخص اول ناراحت یا عصبانی شده باشد.
در این نوع از برقراری ارتباط "غیرموازی" مقاصد هر دو طرف بطور مرتب نیاز به هماهنگی دارد چراکه رفتارها توسط بازخوردهای بدست آمده از طرف مقابل هدایت نمیشوند. افراد در ارتباطات آنلاین بسیار سر سریتر از حالت رو در رو رفتار میکنند چرا که موظف به درک سیگنالهای طرف مقابل نبوده و توقعی از آنها وجود ندارد.
یکی از مسائل اثبات شده در خصوص کنشهای احساسی، این است که مشاهدهی سایرین در یک حالت خاص احساسی، بصورت خودکار موجب فعال و درگیر شدن بازتابی از آن حالت احساسی در شخص تماشاگر میشود (دینبرگ و تانبرگ؛ 1998). بنابراین اگر ما شاهد ناراحتی شخصی باشیم، احساس شخص مقابل را در سطح خاصی تجربه خواهیم کرد.
تصور میشود که این پدیده، پشتیبانی برای توانایی ما در درک تعاملات اجتماعی است. به اشتراک گذاشتن حالتهای احساسی دیگران باعث تسهیل در درک و پیشبینی ما از مقاصد و اقدامات این افراد است چراکه احساس موجب میشود انسانها به شیوهی یکسانی احساس کرده، عمل کنند و دنیا را به دیدهی یکسانی بنگرند.
تعاملات آنلاین هرچند ساده و مینیمال هستند اما عموما خالی از احساساند
در نقطهی مقابل، تعاملات آنلاین خالی از احساس هستند. یک نمونهی غمانگیز از چنین جریانی داستان شارون سلین است، داستان مادری که از طریق تبادل متن به برقراری ارتباط با دخترش که برای تحصیل، دور از خانه بود میپرداخت. یک روز بعد از ظهر، در حالی که به گفتگو مشغول بودند، مادر از دختر خود دربارهی حال و اوضاع او سوال میپرسد و دختر با حالتی مثبت و با ترکیب شکلکهای لبخند و قلب پاسخ مادر را ارسال میکند. پس از آن، در همان شب دختر دست به خودکشی زد. علائم افسردگی در دختر وجود داشت، اما تنها راه درک آنها از طریق ارتباط چهره به چهره و ورود درک حالتهای احساسی به تعامل بود.
شبکههای اجتماعی حالتی مجازی از تعامل را تسهیل میکنند
عبارت "مجازی" برای توصیف مواردی به کار میرود که واقعی نیستند، اما بخش مهمی از صفات واقعی را به خود میگیرند تا حس واقعیت را برای ما شبیه سازی نمایند. برای نمونه هنگامی که به انجام یک بازی جنگی کامپیوتری میپردازید، متوجه احساسهایی نظیر هیجان، نا امیدی و تنش خواهید شد، اما هرگز در طول این بازی زخمی نخواهید شد.
ارتباط اجتماعی مجازی آسانتر از ارتباط چهره به چهره است
در حقیقت، خالقان چنین بازی جنگی مدعی خواهند بود که تجربهی مجازی بسیار بهتر از نوع واقعی آن خواهد بود چرا که در حالت مجازی، خطرات تجربهی واقعی حذف شدهاند. حال در حالت مشابهی، برقراری ارتباط از طریق شبکههای اجتماعی، احساس برقراری تعامل را در اشخاص ایجاد کرده و در عین حال دشواریها و پیچیدگیهای ارتباط چهره به چهره را نیز از آن مستثنا نموده است. همانگونه که گفته شد در قیاس با تعامل با کامپیوترها، برقراری ارتباط با انسانها نیازمند سطوح بالاتری از درگیری احساسی/ادراکی است که مغز آدمی را بیش از پیش به فعالیت وا میدارد. بنابراین هنگامی که برای صرف این فعالیت ذهنی بیش از اندازه خسته باشیم، معمولا راه سادهتر و مجازی را انتخاب خواهیم کرد.
ادامه مطلب http://www.zoomit.ir/articles/etc/12827-emotional-involvement-behind-social-media-interactions